شب تاب

شبپره های مخفی ذهن,بالهای استواردر می آورند و در آسمان غروب پر می کشند و میروند

سرمست شد نگارم ...

 

سرمست شد نگارم ، بنگر به نرگسانش                              مستانه شد حدیثش ، پیچیده شد زبانش

گه می فتد از این سو ، گه می فتد از آن سو                آن کس که مست گردد ، خود این بود نشانش

چشمش بلای مستان ، ما را از او مترسان                        من مستم و نترسم از چوب شحنگانش

ای عشق الله الله ، سرمست شد شهنشه                         برجه بگیر زلفش ، در کش در این میانش

اندیشه ای که آید در دل ، زیار گوید                               جان بر سرش فشانم  ، پر زر کنم دهانش

آن روی گلستانش و آن بلبل بیانش                                وآن شیوه هاش یارب ، تا با که است آنش

این صورتش بهانه است ، او نور آسمان است        بگذر زنقش و صورت ، جانش خوش است جانش

دی را بهار بخشد ، شب را نهار بخشد                         پس این جهان مرده ، زنده است آن جهانش

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:مولانا,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مولانا

 

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که آن گل‌های تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان ِ کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری تو را زو ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که این خانه دو در دارد
به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که می‌جوشد در آن چیز دگر دارد
 
 
 
 
 
 
 
نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:مولانا,این خانه دو در دارد,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد

درباره وبلاگ

دنیایم را میدهم برای لبخندت, هراسی نیست. شاد که باشی دوباره دنیا از ان من است...


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , fireflies.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM